ای وای برمن!!
سلام....
بعضی وفتها یه اتفاقایی برای آدم میفته که انتظارشو نداره
از یه آدم هایی یه چیزایی میشنوه که فکرشو هم نمیکنه!
می دونیند هرچی که بیشتر از روزای زندگیم سپری میشه
بیشتر می فهمم که هرچی تنهاتر باشی بهتره...
وای وای وای از پیش داوری ها
از اینکه آدما راحت همدیگرو خرد میکنند! مدتی پیش این
حرف که ما مردم وقتی که یه تکه نون خشک می بینیم
می بوسیم ومیزاریم جایی که زیر پا نره اما به راحتی
یه آدم و شرف وآبرو وشخصیتشو زیر پا له میکنیم
واصلا عین خیالمون نیست مشغولم کرده بود
وحالا عجبا که داره برا همکار خوب خودم راحت اتفاق
میافته.ای وای برما...
ای وای بر من.....
تا چند روز پیش عقیده داشتم توی این جزیره آدم خوار ها
بعضی وقت ها اندکی انسان هم پیدا میشه که شبیه خودم
باشن اما دارم به این نتیجه میرسم نیست که نیست!!!!
شایدم من آدم خوار شدم وآدم هارو نمی بینم.اما به خدا
هنوزم مثل اونموقع ها دلم میگیره.هنوز تشنه شعرم هنوز
چراغ احساس تو دستامه! پس چرا اینطوریه....
یکی میگفت بعضی وقتها باید بین حرف های عقل و
فرمان های دل این جرات و پیدا کردکه به دلت رجوع کنی و
فرمان اونو اطاعت کنی....
من کردم صدمه دیدم خرد شدم شما نکنید ... ![]()

امروز کادوی روزمادر را خریدم چه کنم خانم دیگه کار نمیکنند پلوپزم برقی شد!!!
کلاس های زبان و تدریس و نخوابیدنم شروع شده اونوقت نمیدونم کی بهش برسم![]()
نزدیک تولد زهرا(س)هستیم دلم میخواد بنویسم از او ![]()
به نام آنکه همه دوستش داریم ...