گشتیم وگشتیم.....

خیلی قبل تر از این اصل بر اعتماد به آدمها بود مگر اینکه خلافش ثابت می شد...

این روزها اصل بر بی اعتمادی به آدمهاست مگر اینکه خلافش ثابت شود... اگر بشود...

غرور برگ پاییز .هیچ وقت مغرور نشو

شهریور رو به پاییز می رود باز...

این را نه از تقویم روی میز که از حالِ دلم می فهمم!

.................................................................................................

گشتیم و گشتیم؛

ذکری بالاتر از صلوات پیدا نکردیم ...

                                                «آیت الله بهجت (ره)»

بالاخره این شتر اومد ودرخونه ی ما خوابیدفرداباید بریم مدرسه

قراراست امام جمعه واستانداروآقای مدیرکل همگی زنگ مدرسه مان را بنوازند

خداعاقبتمان را به خیرکند تا اخرسال

نمیدونم از ترس مدرسه است یا آلرژی است احساس کسالت دارم

سلام آقای خوبم .......

بگذار بی هیج مقدمه بگویم،

معنی اینکه قلم به دستم نمیدهی تا برایت بنویسم را خوب میفهمم آقا !

معنی اینکه نه خودم و نه وبلاگم به یاد تو به روز نمیشود را خوب میفهمم آقا ........

نیاز به این همه فراق نیست ....فراق از خودت نه ها ...فراق از یادت .

معنی این همه دوری را میفهمم ....میفهمم حتما ناراحت شدی از من ..........

ولی یعنی برای یک گنهکار زیاد است اگر بخواهد هر روز یادش بیاوری که یادت باشد ؟!!!

میخواهی چه بگویی با این همه دور کشی از من ؟!!!!

نه !نه! تو که دور نمیشوی هیچ وقت ...

دیدی ؟ باز هم اشتباه کردم .....

میخواهی چه چیز را بفهمم با این همه که دور میشوم از تو و یادم میرود که حتی یادی از تو کنم ؟!

فهمیدم هر انچه را که میخواستی بفهمم آقا .......

تو فقط ،

دستانم را رها نکن در تلاطم این همه غیر از تو !

..........................................................................

خیلی خوشحالم امروزبافرزندیکی ازاهالی بهشت آشناشدم

تواین ایام تعطیلات یادندارم تا ۷صبح خوابیده باشم ۶برپازدم تا۱۱ونیم شب

من که تغییری تو قیمت دلار ندیدم شما چطور؟

 

کلید دل...........

شایدها را دور بریزیم؛

کاش این جمعه بیاید؛

کاش ...

«اللهم عجل لولیک الفرج»

...........................................................................

مادربزرگ می گفت دل هر آدمی دری دارد...می گفت بایدبازکنی در ِ دلت رارویِ لبخندآدمها...

می گفت هر کدام از این درها یک کلید بیشتر ندارند... می گفت کلید ِ دل آدم دست خود ِ آدم

 نیست... می گفت انگاری کلیدها را دم ِ خلقت پخش کرده اند بین آدمها هر کسی یکی

برداشته برای خودش...

می گفت بلند شو برو بگرد... بگرد ببین کلید قلب کیست توی دستهایت؟...

ببین کلید قلبت کجاست؟...

مادربزرگ نمی دانست من کلیدم را سالهاست با کلیدی شکسته عوض کرده ام!...

مادربزرگ نمی دانست...

نمی دانست...

..................................................................................

ظهر ناهار دلچسبی خوردیم جایتان سبز خورشت سبزی با دست پخت همیشگی اش

بالاخره مادر هم مریض شدوتا دیروقت دکتر بودیم

دیگه امروزدست بردزدم به کارت مادر

تواین اشفته بازاری که برای دلار درست کردند من بدبخت مجبورشدم۱۰۰۰ تا بخرم

معجزه الفبا

خدمتگزار به امیدوفا خدمت میکند

........................................................

هر کس جای من بود، می بُرید؛

اما من هنوز می دوزم؛

چشم امید به راه ...

بادیدن فیلم مستند زندگی بهمن بیگی وتلاشهایش یاد۲سال خدمتی

که به این مردمان کردم افتادم نیروی تازه ایی گرفتم

دیسک کمر را بایدبذارم کنار ...دندان درد معنایی ندارد...عشق واحساس را

باید دوباره زنده کرد وبه امید زنده بود

مخاطب خاص دارد:

حسادت عاشقانه ام بسیار دور اندیش است

خیال مردی دیگر که سر به روی شانه ی تو بگذارد ...

و تو دلت غنج رود

می ترسم

کسی بوی تنت را بگیرد !!!

نغمه های دلت را بشنود

و تو خو بگیری به ماندنش

چه احساس خط خطی و مبهمیست

این عاشقانه های حسود من !!!!!!!

یک بوسه وصداعتراف...!

گفت: اولين بوسه را که بر ضريح حضرت معصومه (س) مي‌زنم به خودم مي‌گويم:

« با اين بوسه به صد چيز اعتراف کردي. به اين که خدايي هست. پيغمبري بوده.

امامي بوده و هست. مرگي و قيامتي هست. حساب و کتابي هست.توسل درست است.

اهل بيت (ع) مظلوم بوده‌اند. اينها مقربانند و حق و حقوقي گردن ما دارند و ...

خدا هم مي‌داند چطوري با ما تا کند. اولش ما را مي‌کشاند اينجا حاجت‌هايمان را بگيريم،

بعد اين همه اعتراف از ما مي‌گيرد. آن وقت فکر مي کنيم ما زرنگ هستيم.به خودمان مي‌گوييم:

مي‌رويم يک اظهارارادتي وتواضعي و اشکي،تاهم،کنکورقبول شويم،هم مشکل ازدواجمان حل

بشود، هم کار و بارمان، راست و ريس، هم واممان درست و هم ترفيع و اضافه حقوق

و مزايا بگيريم،هم يک ماشين مدل بالا و ...

بعدشم کي به کيه؟هر طوري که خودمان دوست داريم زندگي مي‌کنيم. تا باز جايي کم بياوريم

و بياييم حرم حضرت معصومه (س) و اشکي و آهي و...»

گفتم: « ما با خدا و حضرت معصومه (س) اين حرف
ها را نداريم. خودشان مي دانند،

دربست مخلصيم. يواش يواش هم آدم مي شويم. اگر خودش بخواهد و ما هم...»

شما چه مي گوييد؟...

......................................................................................................................

تولد حضرت معصومه(س) و روز دختر بر همه ی دختران این دنیای مجازی مبارک

خوب بالاخره دردکمرمان معلوم شدکه دیسک است....

امروزروز پرباری بود

خیلی وقت است که جیبم خالی خالی شده اینجوری دردخیلی ها را میفهمم

دوستداران علی بخوانند

دوستداران امیرالمؤمنین علیه السلام حتماً بخوانند

پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: کسی که علی را دوست داشته باشد

خداوند نماز و روزه و شب زنده داریهای او را پذیراست و دعای او را اجابت می کند.

آگاه باشید کسی که علی را دوست دارد به تعداد رگهایی که در بدنش هست خداوند

شهری در بهشت به وی مرحمت می کند.

آگاه باشید کسی که آل محمّد را دوست داشته باشد از (خطرات) حساب و میزان و

صراط مصونست، آگاه باشد که هر که با داشتن دوستی آل محمّد توبه کند من بهشت را برایش

در کنار پیامبران تضمین می نمایم.

آگاه باشید، کسی که کینه ی آل محمد را دارد روز قیامت که در صحنه وارد می گردد

 به پیشانی او چنین نگاشته شده: «نا امید است از رحمت خدا»!

پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: اول کسی که از اهل آسمان علی بن ابی طالب

را برادر خود گرفت اسرافیل، میکائیل آنگاه جبرائیل بود.

و اول کسی که از اهل آسمان دوستی آن حضرت را برگزید، حاملین عرش، آنگاه رضوان کلیددار

بهشت سپس ملک الموت بود، و همانا ملک الموت نسبت به دوستان

علی بن ابی طالب علیه السّلام آنچنان مدارا می کند که با انبیاء علیهم السّلام می نمایند.

خوش به حال اونایی که ژن حضرت علی تو تنشون است سیدا را میگم....

..........................................................................................................................

عضویت در گروه اینترنتی منصور قیامت

باغ وحش برای حیوانات انگار بلیط گرفتن بیان آدم را ببینند!!
........................................................................................................................
خدایاچه زودتعطیلاتم تمام شد سه شنبه مدرسه ها باز میشه اینم سال ششم
 
هنوزکمرم خوب نشده آمپولایی هم که گرفته بودم افتاد شکست
 
 

ادعا.........

جملات زیبا گیله مرد

حاصلضرب توان در ادعا مقداری ثابت است .

هرچه توان انسان كمتر باشد ، ادعای او بیشتر است

و هرچه توان انسان بیشتر شود ، ادعایش كمتر می گردد

انسان بودن یعنی این که:

وقتی با کسی مشتاقانه کوهی رو بالا رفتی اما رو قله حس کردی

که ازش بی نیاز شدی یادت نره که اون پایین چقدر بهش نیاز داشتی !

مردم همه تو را

به خدا سوگند می دهند اما برای من

تو آن همیشه ای، که خدا را

به تو سوگند می‏دهم! 

....................................................................................................

این روزها که مثلا تعطیلم همه ی فکرم خرید مواد غذایی شده انگار

شعربلبل و مورپروین اعتصامی...

راستی نمیدونم چراسرگردان زمان شده ام همش میگم این روزها چرا این همه

کوتاه هستندنمیرسم کاری کنم یا کارهابرام کوچک و کم ارزش شده...

فقط۴روزازتعطیلاتم مانده ومن سردرگمم

راستی امروز برای خداچه کردید؟

به بهانه ی جیگر...........

ایرج طهماسب را مثل همه بچه های همسن و سال خودم دوست داشتم... بخاطر صمیمیت

گفتارش... به خاطر طنز شیرینش... به خاطر کلاه قرمزی و پسرخاله محبوبش... اما من دلیلی

 اضافه تر از همه آنهای دیگر برای دوست داشتنش داشتم... ایرج طهماسب عجیب شکل

کسی بود که دوست داشتم باشم البته با یک عالمه مو!!

او محبوب تمام روزهای خالص و ناب کودکیم بود... ایرج طهماسب که با آن چهره مهربانش به

بچه ها سلام می داد من توی قاب تلویزیون خودم را می دیدم و این بود که ایرج طهماسب را

دوست تر می داشتم... و به خود می بالیدم... آن روزها بچه بودم... اما حالا هم بعد از گذشت

 18-19 سال ایرج طهماسب را با ترکیب غریبی از غبطه و محبت می بینم...

شاید  هیچ شباهتی باهاش پیدا نکردم اما دوست دارم هنوز مهربان باشم...

نمی دانم چه شده اما کاش میگذاشتند ایرج طهماسب که با همه عروسک هایش مهربان

 است برای جگر هم مهربانی کند... کاش...

خوشی با خوبی فرق دارد؛

            به خاطر خوبی ها؛

                       از خیلی خوشی ها؛

                                            باید گذشت ...

دلارهم شدنزدیک۳۰۰۰ تومان...گلی به جمال دولت ...حالا من بدبخت چه کنم؟

این روزهاروزهای استراحت تابستانی ام شروع شده امااز۸صبح بیرونم وکاروکاروکار

هوای شهرم گرفته است ابری نه سردشده نه خبری از پاییزاست فقط دلمان میگیرد

لندنی اند دیگه..........

درگوشی حرف زدن کار جالبی نیست اما اگه حس کنی یه نامحرم می خواد حرف های

 خصوصی تو رو گوش بده و دو تا بذاره روش و اینور و انور نقل کنه ،فکر کنم حتی اگه درگوشی

هم حرف بزنی مشکلی نباشه . حرفی که الان می خوام بگم یه ذره درگوشیه و فقط محرم ها

 باید بشنون ،چون احتمال داره نامحرما فکر کنن ازشون خوشمون اومده و جو گیر بشن.

دیشب داشتم مسابقات دومیدانی پارالمپیک 2012 لندن رو می دیدم که یه نکته توجه ام

رو جلب کرد. من هم مثل همه شما به ایرانی بودنم می نازم و افتخار می کنم اما

دیشب یه جورایی همزمان که حس غرور خوبی از به دست آوردن مدال های خوشرنگ

بچه های ایرانی بهم دست داده بود ، یه حس درونی منو واداشته بود که قبول کنم در بعضی

موارد ما هنوز خیلی از غربی ها عقبیم .

ساده بگم : حس کنید مسابقه معلولان و جانبازان ایرانه.

خودتون رو قاضی کنید ببینید چند نفر از ماها می ریم تشویق بچه های جانباز و معلول؟

حتی اگه بلیط رایگان باشه و حتی اگه یه چیزی هم بذارن کف دستمون...

صحنه حضور پر شمار تماشاگرا در مسابقات مختلف معلولان در پارالمپیک در حالی که مطمئنا

برای حضور در ورزشگاه متحمل بار مالی نسبتا زیادی هم می شن واقعا منو شگفت زده کرد .

اروپایی هایی که ما بعضا به شدت نقدشون می کنیم و از رفتار های غیر انسانی شون می گیم

( که البته دروغ هم نمی گیم) تو این آوردگاه انسانی واقعا سنگ تموم گذاشتن و برای اینکه

معلولان جامعه ورزشی احساس خوبی داشته باشن و حس نکنن مورد بی مهری جامعه

 قرارگرفتن ومعلولیت بعنوان یه لکه ننگ و شرم دروجودشون هست،حضوری عجیب و انسانی

داشتن و من مسلمان رو از این رفتار خودشون نسبت به قشر آسیب دیده معلولان

به تحسین واداشتن.به نظرم این یه درس برای ما مسلمونای مدعی اخلاق وارزشمداری هست

که اگه واقعا درس های دینی مون رو خوب خونده بودیم و بهش عمل کرده بودیم من امروز

مجبور به نوشتن این پست تحلیلی نبودم .

به همه ورزشکارای افتخار آفرین وطنمون تبریک می گم و از ایرانی های حاضر در لندن

هم بخاطر حمایت عاشقانه شون از ورزشکارای عزیزمون ممنونم .

راستی تشویق های مکرر تماشاگرا نسبت به ورزشکارهای معلول کشورهای مختلف

( چه ورزشکارهای پیروز و چه ناموفق) درس دومی بود که دیشب از تماشاچی های لندن گرفتم

 و یاد درگیری ها ی قرمز و آبی ، درگیری های فدراسیون تکواندو ، درگیری های سرمربی

فوتسال ملی و شمسایی ، رفتار تماشگرای فوتبال ، اتوبوس های شیشه شکسته خط واحد ،

سنگی که به سر حسین فرکی زدن و .....تو کشور عزیزمون افتادم.

تا کی بناست رو سردرب ورزشگاهامون بنویسم: باشگاه فرهنگی ، ورزشی و هیچ خبری

از فرهنگ و احترام و جوانمردی و پهلوانی نباشه؟!!...

راستی اگه نبود تختی می خواستیم به کی بنازیم؟

 

می دونی تلخ ترین درد چیه ...؟

تو بخوای؛

اونم بخواد؛

ولی خدا نخواد ...

.................................................................................

دارم این روزهافکرمیکنم اصلاچه ارزشی براش دارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

راستی عشق یک زن تا چه حدقابل اعتماد است؟؟؟؟؟؟؟؟

فرداامتحان پایان ترم زبانم است نتونستم هنوز یک دور بخونم

صلوات......

عشق مثل عبادت کردن می مونه؛

بعد از اینکه نیت کردی دیگه نباید به اطرافت نگاه کنی ...

Pic Love, بک گراند عاشقانه, بک گراند عشقولانه, بک گراند های عاشقانه, دنیای عكس, عشق قهوه ای, عشق های واقعی, عكس جدید, عكس عاشقانه, عكس های عاشقانه, ع�

چند سال پیش در پرواز مشهد اتفاقی فهمیدیم که آیت الله بهجت نیز همسفر ماست،

خوشبختانه این توفیق حاصل شد که ما در صندلی پشتی ایشان قرار گرفتیم.

من همان جافرصت رامغتنم شمردم و خصلت معلمی ام نیز گل کردوبه مرحوم آیت الله بهجت

گفتم شما یک چیزی به ما یاد بدهیدکه درعین اینکه کم باشد، اما زیاد به درد ما بخورد و

منفعت فراوانی داشته باشد و ایشان بر روی تکه کاغذی چیزی نوشته و آن را به آقازاده خویش

دادند تا به ما بدهند، من هنوز هم آن کاغذ را با خود دارم.

ایشان نوشته بودند که :

«در هر حال زیاد صلوات بفرستید» .

 کدصلوات را گذاشتم کنار وب بیاییدشریک شویم در کار خیر یکدیگر

همیشه از حسادت های زنانه اش خوشم میاد

.....................

گاهی که روزمرگی‌های زندگیم، اجازه می‌دهد به گذشته‌ام نیم‌نگاهی بیاندازم و آن را دوباره
 
برای خویش مرور کنم؛ آنقدر ترس وجودم را فرا می‌گیرد که مبادا روزی دیگران هم از
 
گذشته‌ام مطلع شوند و آن لحظات است که ناخودآگاه تو را به یاد می‌آورم
 
و اینگونه حال و روز خویش را با تو زمزمه می‌کنم:
 
اللّهم مولای کم من قبیح سترته و کم من ثناء جمیل
 
لست اهلاً له نشرته ...
 

بودن ها هم بودن های قدیم؛

نه اینترنت بود، نه تلفن؛

فقط نگاه بود، رو به رو، چشم در چشم؛

به همین خلوص، به همین کیفیت، به همین سادگـــــــــی ...

چقدر مردم ماتو رانندگی دیوانه شده اند

بعداز مدتها............

دختر ,ناز ,زیبا ,خوشکل. عذاب وجدان. یه پسر و دختر کوچولو داشتن با هم بازی میکردن. پسر کوچولو یه سری تیله داشت و دختر کوچولو چندتایی شیرینی با خودش داشت. پسر کوچولو به دختر کوچولو گفت من همه تیله هامو بهت میدم؛ تو همه شیرینیاتو به من بده

کرم دستم که تمام شد رفتم دوباره بخرم،از آن همیشگی نداشت... مارک دیگری خریدم...

امروز صبح قوطی تازه را باز کردم... دستهایم که چرب شدند دلم هوایی شد...

تمام اتاق پر از بویی شده بود آشنا و دور... دلم هوایی شده بود

پی آن آشنایی و دوری... نشستم... چشم هایم را بستم... دستهایم را جلو صورتم

گرفتم و عمیق بو کشیدم... یادم آمد... توی تمام آن سالها "میم"

دستهایش را با همین کرم چرب می کرد... هر صبح همین بو... همین کرم...

از خود صبح تا همین حالا دستهایم بوی خاطره می دهد... خاطره... خاطره... خاطره...

خاطره کم غصه ای نیست به خدا...

احساس حقارت می کنم !!!!؟

13db9ddd.jpg
13db957.jpg
13db967.jpg
13db976.jpg
13db986.jpg-

بعداز مدتها نوشتم...کسی هم منتظرمان نبود اما دلمان برایتان تنگ شده بود...

بالاخره خانه ورنگ ونقاشی تمام شد وحالا من ماندم وکتابهای توی کارتن وکمردرد

وکلاسهای باقی مانده وخستگی مفرط

نمیدونم چرا بهم میگه اگربا این مرد ازدواج  کردم به خاطر این بودکه شبیه تو بود!!!!

آنقدرحرف دارم که نگو...

شنیده ام..........

شنیده ام که :

«کسانی شبیه و شکل مرا»؛

کنار پنجره ی فولاد می‌دهند شفا ...!

...................................................................................

خسرو شکیبایی می گفت: بعضی وقت ها { روزگار} ؛

یک طوری می سوزونتت که هزار نفر نمیتونن خاموشت کنن،

بعضی وقت ها یکی طوری خاموشت میکنه که هزار نفر نمیتونن روشنت کنن.

زمانه ایست که خیلی خیلی ، چیزها آنطوری که بود یا باید باشد نیست.

.............................................................................................................................

همه ی پروازها به سمت تهران کنسل شده بایدباماشین برم وای چقدرسخته

روزهای خوشی را درعین سختی کارگذراندیم...خداراشکر

نعمت منی......

خدای من؛

مردم همه شکر نعمت های تو را می کنند؛

اما من، شکر بودنت؛

تو نعمت منی ...

بهاء الواعظین می نویسد : در ابتدای مشروطه ؛ بخانه ای رفتم ؛پیر زن و

دختر جوانی آنجا بودند .پیر زن پرسید : منظور از مشروطه چیست ؟

گفتم : قوانین جدید .گفت : مثلا چه ؟

به شوخی گفتم : مثلا دختران جوان را به پیر مردان دهند و زنان پیر را به جوانان !

دخترش گفت : این چه فایده دارد ؟

پیر زن بلافاصله به دخترش گفت : ای بی حیا ! حالا کار تو به جایی رسیده

که بر قانون مشروطه ایراد میگیری ؟!

......................................................................................................

مادرخوش میگذرانند وهوای خوب میخورندبنده هم ازصبح کلاسم وبعدش حمالی

وبالای سرکارگرها...باورکنید نداشتن نت وقاچاقی نوشتن هم سخت است

این روزها کلاسهای فشرده ام کلافه ام کردند بخدا بی معرفت نیستم ببخشیدسر نزدم

آرزوهایم............

کلاس اول که بودم ، آرزو داشتم دکتر بشم ...

سالی که برای کنکور می خوندم ، به آرزوی مهندسی برق درس می خوندم ...

اما الان که آرزوهام رو اینجا می نویسم ، نه دکتر شدم نه مهندس 

کلاس اول که بودم ، آرزو داشتم توی میکروفن حرف بزنم ...

کلاس دوم که رفتم ، مکبر مسجد محلمون شدم...

مدتی که مکبر شدم ، آرزو داشتم یه روزی اذون بگم...

بزرگتر که شدم ، دیگه توی اون مسجد آرزو نداشتم ، چون دیگه به اون مسجد هم نرفتم

کلاس اول که بودم ، آرزو داشتم مشقهام رو ، با خودکار چند رنگ بنویسم...

کلاس دوم که رفتم ، یه خودکار چند رنگ خریدم ...

اما الان که بزرگ شدم ، فقط آرزوم اینه که بدونم دخترای کلاسم چه جوری ، 

جزوه هاشون رو با خودکار چند رنگ می نویسن

آرامش این روزهایم را؛

مدیون همین انتظاری هستم که دیگر از کسی ندارم ...

................................................................................

روزخوبی شروع کردم اما هیچ معلومات جدیدی جمع نکردم

آخ ازدلم.........

چند روزی هست که می خوام درباره دلتنگی خودم با آقا چند کلمه بنویسم

اما از بعد از اتفاقی هایی که رخ داد و دلم شکست هنوز حرفی نزدم

تا امروز که می خوام با آقا حرف بزنم!!!!

سلام آقای مهربون....

آقا جون یه حسی دارم که نمی تونم حرف بزنم انگار راه نفسم داره

تنگتر وتنگتر میشه قلبم مثل اینکه از توی سینه ام داره بیرون میزنه ،میگن اسمش بغضه!!!!

اسمش مهم نیست داره میکشتم!!! آقا دلم هوایی حرم شما شده،دوباره دلم تنگ صحن

گوهر شادو انقلاب شده...آقای خوبم دوباره دلم هوای نشستن توی صحن جمهوری

و خیره شدن به گنبد طلاییتون وکرده.. امام مهربون می دونم که من به قولهام وفا نکردم

اما فرق شما با من توی همینه که شما به قولتون پایبندید پس بسم ا...

پس دوباره با چشم کرم مثل همیشه به من نگاه کنیدو با یه اشاره جواز زانو زدن جلوی

حرمتون وبهم عنایت کنیدآقا از کرم شما دوره چون من بدم سراغم و نگیرید

بابا معلم خوب اینه که به شاگردای بدش بیشتر برسه!

آقای مهربان به مهربانیت قسم که منتظرم...

السلام عليك يا علي ابن موسي الرضا

زیارت امام رضا را انجام دادیدالتماس دعا دارم اینا دور و نزدیک ندارندهرجور باشید جواب میدن

درشهرم زلزله آمد خدابقیه اش را به خیرکند