فقط برای تو...!

بنويس بسيار بيشتر از آنکه به فکرت خطور کند، خسته ام .انگار هزاران

روز طوفاني از من عبور کرده است.من اما همه چيزم را يکي از همين

روزها ،ميان هياهو وطوفان جا گذاشتم....حالا دستهايمخاليست.حالا هيچ چيزو

هيچکس برايم نمانده است.ميداني مغرور مهربان، حقيقت آنست که بعد

از آنروزهاي تکرار نشدني ، ديگر هيچوقت خوشبخت نبوده ام.

آرامش از زندگيم رخت بربسته ومن سرگردان ومستاصل مانده ام از زندگي.

 امروز که دارم برايت مينويسم احساس ميکنم هزارسال است.

ميخواستم بنويسم حالم خوب است و ملالي نيست از دوري و روزهاي شاد از

دست رفته وچند خط مهملات دلخوشکنک ديگر.... که نشد.

نتوانستم... ميداني که با تو هميشه صادق بوده ام.خوشحالم که هنوز

هستي واينجا هم با تو نفس ميکشد اين سطرهاي خالي

دلنوشته هاي چند نقطه فلاني بي معرفت که فکر کنم هنوز هم جايي

 براي نوشته هايمداشته باشد.عاشق تصاوير کودکانه اي هستم

که اينجا ميگذارم وخيلي وقتها شبيه حس من بوده اند وهر بار

احساس کرده ام جايي در من باقي مانده اي که حالم را ميفهمي هنوز..

نميدانم در اين لحظه کجايي وچه ميکني اما آرزو داشته ام ودارم که

زندگي بر وفق مرادت بگذرد وباشي وبماني وما هم به همين دورادور بودنت دلخوشيم.
ارادتمند.........