باید باید
غروب ها که تلویزیون سریال "عکاسخونه" را تبلیغ می کند... هر بار که آن خانه قدیمی
و حوض فیروزه و حیاط سنگفرش و پنجره های چوبی و گل و گلدان هایش را می بینم...
بیشتر به این باور می رسم که من باید باید باید خیلی قبل تر از اینها توی همچین خانه ای
زندگی می کردم... می نشستم لب حوض فیروزه و چه می دانم لابد زمستان ها یخ
حوض هم می شکستیم برای ظرف شستن... اما به جان شما می ارزید
به غروب های تابستان توی حیاط نشستن و هندوانه از آب گرفتنش...
آخر مرا چه به دنیایی که می شود با دو تا کلیک پدری را دید که سه تا دخترش را
با هم می کشد؟!...
پ:من باید باید باید یه ماهی می شدم توی یه تنگ شراب...
......................................................................................................................
دوست داشتنی ترین استاد دنیا..

+ نوشته شده در پنجشنبه دوازدهم آبان ۱۳۹۰ ساعت 22:53 توسط سمفونی صبر
|
به نام آنکه همه دوستش داریم ...