خدای من ! تو اگر میخواستی خوارم کنی ،دست به هدایتم نمیزدی،تو اگر رسوایی مرا میخواستی،این قدر با من مدارا نمیکردی...  (مناجات شعبانیه) // عباس که از جام بلا باده گرفت،          آزادگی از امام آزاده گرفت!  افتاد دو بازوی رسایش اما،     با دست فتاده، دست افتاده گرفت!

نمي دانم چرا هنوز موقع نوشتن قلبم تند تند مي زند ؟

شايد براي انکه هيچ خوبي و پاکي در ذهن و قلبم از ياد رفتني نيست ...

آشفته ام ومستاصل واين آشفتگي به وضوح درسياهه هايم به چشم ميخورد

و آنقدر هول نوشتن در وجودم هست که دستانم توانايي به روي کاغذ اوردنش

را ندارد ...

من

پري کوچک غمگيني را

مي شناسم که در اقيانوسي مسکن دارد

و دلش را در يک ني لبک چوبين

مي نوازد آرام , آرام

پري کوچک غمگيني

که شب از يک بوسه مي ميرد

و سحر گاه از يک بوسه به دنيا خواهد آمد

روزي کوچ خواهم کرد به جايي که نه دلشوره اي باشد ونه دغدغه اي

و نه هيچ گونه جدايي ونه بغض دمادم ... و گم خواهم شد در

لا به لاي شبرنگ زندگي ...

کوتاهترين فاصله بين مشکل و راه حلش فاصله بين زانوها تا زمين است ،

کسي که در برابر خدا زانو بزند در برابر هر مشکلي ميتونه بايستد ...

اين جمله ناخوداگاه به ذهنم آمدويادآورشيرين ترين لحظه هاي زندگيم بود ...

و هنوز معتقدم که فردا روز ديگري است پس به اميد فردا ...

 میشه یک ساعت با این کارتون خندید ...گریست...درس داد..فکر کرد

شما یاد کی می افتید؟

..................................................................................................................

بالاخره اونم مریض شد..ولی بخدا ازمن منتقل نشده

امشب بعدازکلاس تونستم برم آرایشگاه و به خودمان صفایی دهیم

ازغریبی اش میترسم خدایاریش کند

خدابهشت رانصیبتان کند