يكى از شاگردان مرحوم شيخ رجبعلى خياط مى گفت بعد از فوت مرحوم

شيخ ايشان را در خواب ديدم از او سوال كردم ، در چه حالى ؟

گفت : فلانى ، من ضرر كردم ! با تعجب گفتم : تو ضرر كردى ، چرا؟

 فرمود: زيرا خيلى از بلاها كه بر من نازل مى شد با توسل آنها را دفع مى كردم

 اى كاش حرفى نمى زدم چون الان مى بينم براى آنهايى كه در دنيا بلاها

را تحمل مى كنند در اينجا چه پاداشى مى دهند.

صبح قشنگی بود... من و باران با هم از خانه بیرون زده بودیم...

جای ِ خالی ِ شما هم تَر!

وقتی کنار توأم حرفی ندارم؛

وقتی کنار توأم و حرفی ندارم؛

حرف ندارم ...

 اگر ویندوزمال شیرازی ها بود..!