گاهی یک شهر،یک خیابان،یک کوچه،یک پارک،یک کتابفروشی،یک کتاب،یک خط شعر

 یا حتی یک اسم می شوند یک دنیا خاطره... شنیدن نامشان پرتابت می کند به گذشته...

و خوب می دانیم که خاطره ها همه شیرین و خواستنی نیستند... راه گریزی هم نیست...

ما آدمها بیشترمان اسیر خاطره ایم... خون حواوآدم را همچنان به رگ داریم انگار که هنوز

که هنوز است از پس این همه سال فریب وسوسه ی سیب را می خوریم...

 و پس از آن فریب خورده و پرخاطره و بی اعتماد می مانیم... می مانیم چشم به راه

اشارتی که خاطراتمان را زنده کند... و روزگار خوب بلد شده بازیمان بدهد... حکایتی است...

خواستنی ها را از دور نشانمان می دهد و از ما می گیرد... بعد ما می مانیم و آنچه از

 دست داده ایم -یا به دست آورده ایم!-... نداریم و می خواهیم... و دور لعنتی شروع می شود...

نداریم و سعی می کنیم فراموش کنیم... می خواهیم و به یاد می آوریم باز...

و دور فراموشی و یادآوری رهایمان نمی کند... پیرمان می کند این عذاب... ما خواستنی ها

را دیده ایم و دانسته ایم هستند پس نخواستنی ها را ندیده رد می کنیم...

به خودمان می آییم و می بینیم فرق داریم با همه... از پس پرده اشک دنیا را می بینیم...

 دلمان زود می گیرد،زود می لرزد،زود می شکند... و روزها یکی از پس دیگری می گذرند...

خاطره ها خاطره می مانند و هی کهنه و نو می شوند... رفته ها بر نمی گردند

 و ما عادت می کنیم به غصه... و کم کم ترس به جانمان می افتد... می ترسیم

"بمیریم و دریا را با او ندیده باشیم هنوز"...

اگر ذهن خالی، مثل شکم خالی سر و صدا می کرد؛

انسان ها همیشه به دنبال دانش بودند ...

.......................................................................................

چقــــــــــــــــدر زیــبا ! آغوشــــــــــم

                                 پناهـــــــــتــــــــ می شود

ترکـــش نکن
 
                                بیرون خطرنــــــــاک اســــــت

...............................................................................................................

بالاخره فرصتی شدومدیرجدیدرادیدم مبلغ خوبی پیشنهاد داد...!

از اینکه نشد پیشنهادرفتن به کربلاراقبول کنم دلم گرفت ولی نمیشد

حس خوبی نیست وقتی این همه کارکنی تازه بگن پول میخوای برای کجا

سخت گیری های مسولین مدرسه مان شورش را در آوردن

امروزتنبل ترین شاگردای کلاس بهترین نمره هاراآوردن جوگیرشدم