دوران قدیمی ام
دیروز برای تجدید خاطرات به مدرسه دوران ابتدایی ام رفته بودم. فارغ از این که قدم زدن
توی اون مدرسه ودیدن مدرسه خاطرات عزیز دوران بی آلایش نوجوانی وبرام زنده کرد
یه نکته ایی برام اتفاق افتاد که اون خیلی ذهن وبه خودش مشغول میکنه که الان براتون میگم
دیروز همینطور که تو حیاط مدرسه وکلاسها قدم میزدم یکدفعه دیدم چقدر کلاسها کوچیک شدن
برام باورش سخت بود که این همون کلاسی هست که ۳۰ تا دانش آموز داخلش
درس می خوندیم، شیطنت میکردیم ودنبال هم می دویدیم!!!
وقتی با قدم هام کلاس وشمردم فقط ۵ قدم بود پس چطورمن وامین وامیر پاشاو مهدی
دنبال هم میگذاشتیم!! ونمیتونستیم همدیگرو بگیریم!
(البته مدرسه مان دختر و پسر مخلوط بود)
آره جوابش مشخص بود من بزرگ شدم!!!!
بله دوستان!!! کلاسی که برای من یه دنیا بود حالا که بزرگ شدم اینقدر برام کوچیک شده
وهمین موضوع بود که منو به این فکر انداخت که کاش روحمون هم به اندازه جسممون
بزرگ میشد تا دنیا برامون کوچیک می شد.حالا دیگه برام راحته درک کردن حالات اون
عرفایی وکه دنیا براشون خیلی کوچیکه ،مال دنیا براشون بی ارزشه وجونشون کمترین
چیزیه که برا آزادی روحشون میدن!
رفقا امثال منی که فقط جسمشون بزرگ میشه دنیا اونقدر براشون ارزش داره که حاضر هستند
براش دروغ بگن،حق دوست وعزیزشون وبخورن.نمکدون بشکنن وهزارتا خیانت دیگه....
بیایید هممون با هم یه دعایی بکنیم که:
خدای مهربان ما دانش آموزان دنیادر غل وزنجیر جهان فانی گرفتاریم وپر پروازمان شکسته است ،
یاریمان ده! خدایا یاریمان ده تا بتوانیم مانند بندگان مخلصت از خاک دنیای خاکی برآییم
و وجودمان را با نسیم خنک معنویاتت نوازش دهیم.
عزیزا اگر چه دنیا برای ما بزرگ وهر چه امیال دنیوی برایمان لذت بخش اما اگر دستمان را
بگیری ما هم میتوانیم همچون خوبانت،همچون شهدایت دنیارا مانند کلاس درس
بگذرانیم وروزی آنطور به او نگاه کنیم که این بنده ات به کلاس درس دنیویش .
خدایا یاری کن
همینا!!

مسجدمشیر
اینجا هم سری زدم توی این مسجدخاطراتی دارم همه ی مشقهایم را اینجا مینوشتم![]()
..........................................................................................................................
باران شدید شهرم راترو تازه کرده ![]()
به نام آنکه همه دوستش داریم ...