حکایت من و زندگی این روزها،حکایت اکبرعبدی است و مدرسه آن روزها...

هی دیر می شود... هی دیر می شود... هی دیر می شود...

همکارانی عزیزاین روزها توفیق یافتند و رفتند مشهد..چقدردلم اونجاست.

هوای شهرم غبار الود است و بادشدید

میخوام یک کار جدیدشروع کنم التماس دعا

این روزها دارم یاد میگیرم زودتر از خورشید بیدار شم و کار کنم

....................................................................................................................................

چه دلمون بخواهد، چه دلمون نخواهد؛

خـــدا یک وقت هایی دلـش نمی خواهد؛

مــا چیزی که دلـمون می خواهد رو داشته باشیم ...