مولای من سلام

روزي که مسير آمدنت را گل باران مي کنند ، ممکن است من نباشم ، ولي داستان عاشقي مرا

 برايت خواهند گفت .

خواهند گفت نغمه عاشقانه ام در ميان مشتاقانت چه آتشي به پا مي کرد و

 چگونه بازار عاشقي تو را گرم مي نمود . خواهند گفت آن روز که مي رفتم نگران به قفا مي نگريستم

گويا چيزي جا گذاشته ام ، گويا با کسي قرار ملاقات داشته ام ، خواهند گفت

دردهايي را که از نبودنت چشيدم ،همه را خواهند گفت .

دوست دارم آنروز که مي آيي سراغ مرا بگيري ، راستي هزار دستان من کو ؟

چقدر آرزو داشتم وقتي که مي آمدي روضه بي دستي ابالفضل را برايت مي خواندم ،

آن وقت زانو به بغل مي گرفتي و مي گريستي و ما براي زانو به بغل گرفتنت مي مرديم .

مي دانم مرا دوست داري مي دانم ، دست دعاي تو مرا سر پا نگه داشته ، همه را مي دانم .

حتي مي دانم دلت برايمان تنگ شده ، آمدنت هم که دست خودت نيست ! گريه نکن !

کسي نيست درد تو را بفهمد ؟ خسته شده اي؟ نگران نباش ما منتظر مي مانيم تا بيايي ،

نمي گذاريم ذره اي احساس غربت کني ، به شما قول مي دهم مجالس شما را روز به روز گرمتر

به پا کنيم ، نگران نباش آنقدر دعا مي کنيم تا بيايي .

مي داني چرا دوست دارم وقتي مي آيي زنده باشم ؟ نه براي خودم که البته اين موهبت بزرگي است

بلکه براي دل مادرت ، مي ترسم وقتي مي روم سراغ تو را از من بگيرد و من بي خبر باشم ،

راستي اگر به من بگويد شما آماده نبوديد وگر نه پسرم مي آمد !

 نه ، من ديگر طاقت اشک هاي مادرت را ندارم .

فداي تو شوم ! در اين روزها همه مي خندند و من اشک مي ريزم ،

دلم خيلي برايت بهانه مي گيرد ، هرچه به ماه رجب نزدیکتر مي شويم بيشتر بهانه مي گيرد ،

نگذار بالاي سنگ قبرم بنويسند ؛جوان ناکام !!

رخ باز کن ، اينجا همه دلتنگ تواند .

شب خوبی را نگذراندم ولی صبح را با امید شروع کردم

نمیدونم چکار کنم تا ریا توی کارهام نیاد

وحشت در دلت را حس کردی؟ترس از اینکه ازدستت ندزدنش .....

امروز سر خاک شهدا جزتشکر از انها چیزی نداشتم بگم باور کنید زنده اند ویاری رسان

دلم میگیره وقتی میگه باید برم مسافرت

hspace=0