امروز من......
هوای آلوده ی شهر
برای نفس کشیدن
نفس های پاک تو را کم می آورد.

فقط یک بار....اونم بیست سال پیش...بابا بزرگ منو با خودش برد...یک مسجد کوچیک و قدیمی...
زیرگذرخان ...و دلخراش ترین گریه ای که صداش هنوز تو گوشمه...همون گریه ای که ۹۶ سال
هر روز شونه های آسمونو می لرزوند و دیوار های قدیمیه مسجد فاطمیه رو...پیش خودم
گفتم :بازم میام...گفتم : اصلا همیشه میام...گفتم : اگه بابا هم منو نیاورد
خودم تنها میام...گفتم : میام ...اما اونقدر امروز و فردا کردم...اونقدر امروز و فردا کردم...
اونقدر امروز و فردا کردم که ...دیرشد ! دیگه ندیدمش....
....................................................................................................................
مخاطب خاص دارد:بی بهانه دوستت داشتم...
حالا که هزار و یک بهانه هم دارم...![]()

امروزم گذشت وکاری برای خدانکردم نه ....یادم نیست..![]()
چقدر دلم هوای مسجدگوهرشادواون صداها و گنبد قشنگ امام رضا را کرده![]()
از ما گذشت نیک و بد اما تو روزگار
فکری به حال خویش کن این روزگار نیست !![]()
خدا؛
سه حرف دارد؛
اما برای پر کردن تنهایی من حرف ندارد ...
به نام آنکه همه دوستش داریم ...